آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

آوین

شعرهای آوین

1392/10/23 13:05
نویسنده : مامان آوین
1,379 بازدید
اشتراک گذاری

آوین مامان تا الان این شعرهارو از حفظ می خونه:

دویدم و دویدم

دویدم و دویدم   سر کوهی رسیدم  دوتا خاتونو دیدم  یکیش به من آب داد  یکیش به من نون داد   نونو خودم خوردم  آبو دادم زمین  زمین به من گندم داد  گندمو بردم آسیا   آسیا به من آرد داد  آردو دادم به نانوا(آوین میگه نامنا)  نانوا به من آتیش داد  آتیشو دادم به زرگر   زرگر به من قیچی (جیچی) داد  قیچیو دادم به خیاط  خیاط به من قبا داد  قبارو دادم به اوستا  اوستا به من کتاب  داد  کتابو دادم به بابا  بابا به من خرما داد  خرما رو خوردم شیرین بود   قصه ما همین بود.

قصه قصه

آی قصه قصه قصه  نون و پنیرو پسته  بربریا نشسه  این درو وا کن سوز می یاد  اون درو وا کن باد می یاد  گذشته ها یاد می یاد  سلیمون سلیمون قالی رو بکش تو ایوون گوشه ی قالی کبوده اسم بابام محموده  مخمود بالا بالا آش می خوری بسم الله

پیشی پیشی

پیشی پیشی ملوسم میخوام تورو ببوسم اما مامانم نمی داره  خدایا این چه کاریه بیا با هم بازی کنیم مامانیمو راضی کنیم

یه توپ دارم

یه توپ دارم قلقلیه   سرخ و سفید و آبیه   می زنم زمین هوا میره  نمیدونی تا کجا میره  من این توپو نداشتم  مشقامو خوب نوشتم بابام بهم عیدی داد یه توپ قلقلی داد

جمجمک برگ خزونم تا نصفش می خونه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوین می باشد