اولین سوال در مورد خدا
دیشب داشتم برای آوین قصه تعریف می کردم که خوابش ببره،یهو ازم پرسید مامان اسم خدا چیه؟گفتم همون خداست.دوباره پرسید اگه کار اشتباهی انجام بدم خدا منو میزنه؟گفتم نه خدا هیشکیو نمی زنه،گفت آخه تو فیلم آوا(منظور آقا)گفت حدا بدجور منو زد،گفتم خدا خیلی مهربونه ولی بعضی از آدم بزرگ ها یه کارای بدی می کنن که خدا از دستشون ناراحت می شه ولی هیچ وقت اونا رو نمی زنه.
بعد گفت مامان من می خوام برم خدا رو ببینم، گفتم نمی شه خدا رو دید خدا تو آسمونه،گفت می تونیم سوار هواپیما بشیم بریم خدا رو ببینیم برگردیم.
بغض کردم یاد بچگی خودم افتادم ،تو حیاط خونه نشسته بودم مامانم داشت موهامو شونه می زد از مامانم پرسیدم مامان خدا چه جوریه؟مامانم گفت خدا نوره،گفتم یعنی خدا دست و پا نداره؟مامان با عصبانیت گفت بچه کفر نگو خدا قهرش می گیره.
انگار همین دیروز بود، چقدر زود بزرگ می شیم .