آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

آوین

خاطرات 2 تا 6 ماهگی آوین

1392/8/10 1:07
نویسنده : مامان آوین
327 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم آوین جون الان میخوام خاطرات 2 ماه تا 6 ماهگیتو بنویسم. تو که 10 روزت تموم شد به همراه من و مامان بزرگ و دایی و زن دایی که دنبالت اومده بودند به تبریز رفتیم  و تا حدود 45 روزگیت در تبریز بودیم. تو این مدت بابا آخر هر هفته به تبریز می اومد و برمی گشت تا اینکه ما هم با بابا به خونمون اومدیم. تو از حدود 1 ماهگیت دل دردهای کولیکت شروع شده بود و تقریباً هر روز عصرها از حدود ساعت 4-5 شروع می شد و معمولاً هم 3 تا 5 ساعت طول می کشید و تو توی این مدت همش گریه می کردی و من و بابا تو را لای پتو تکون می دادیم تا آروم بشی و جالب هم اینکه فقط با این کار تو آروم می شدی و بابا هم سعی می کرد توی این مدت زودتر از سر کار بیاد تا بتونیم با همدیگه تو رو آروم کنیم.

این کولیک تا حدود 2ماه و نیم شدنت طول کشید و بالاخره کولیک های تو تموم شد و راحت شدی.

آوین جونم دقیقا چهارشنبه بیست مهر بود که احساس کردم منو کاملا میشناسی.و فقط با صدای عروسکت پاهی می خوابیدی. توی 4 ماهگی برای بابا صدا در می آوردی و همش می خواستی اینجوری با بابا حرف بزنی. توی 5 ماهگیت هم که همش می خندیدی و دقیقاً 29 آذر 90 بود که با تلاش فراوان تونستی برای اولین بار انگشت پاتو به دهنت ببری.

توی 6 ماهگی تونستی بدون تکیه بشینی و در تاریخ 19 بهمن بود که اولین دندون شیری خوشگلت در اومد (همه این خاطرات رو مامان تو دفتر خاطراتت نوشته). در تاریخ 23 بهمن به مشهد رفتیم.

این هم عکس های خوشگلت:

آوین حدود 2 ماهگی:

آوین در 2 ماهگی

 

آوین حدود 3 ماهگی

 

آوین در حدود 3 ماهگی

 

 

آوین حدود 4 ماهگی

 

اولین شب یلدای آوین:

اولین یلدای آوین

 

آوین در مشهد بغل بابا جون (6 ماهگی):

آوین در  مشهد

 

آوین در 5 ماهگی:

آوین در 5 ماهگی

 

آوین در 5ماهگی

 

آوین در 5 ماهگی

 

آوین در 5 ماهگی

 

عروسک های آوین:عروسک  های آوین

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دختری در مه
23 اسفند 93 14:53
الهی قربونش برم چشاشوووو .. چش نخوری. البته الان دیگه بزگ شدی خانومی شدی.. ایشالا همیشه سالم و سلامت باشی آوین خانوم گل
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوین می باشد