خاطرات 6 تا 9 ماهگی
عزیز دلم تو هفت ماهگی شیطنت هات شروع شده بود و عاشق بازی و شیطنت با بابا بودی. در هنگام دالی بازی از خنده ریسه می رفتی، توپو خیلی دوست داشتی و بابا برات انواع مختلف توپ خریده بود. تو هشت ماهگیت اصلا نمی نشستی و مدام در حال چهار دست و پا بودی (بدون حرکت به جلو). تو این ماه دست زدن و بوس کردن رو یاد گرفتی و وقتی می گفتم(بابا) به در نگاه می کردی. در تاریخ 26/12/90 دندون پیشین میانی چپ فک پایینت در اومد.
به درخت هم می گفتی دخ. توی این ماه (10و11 فروردین91) به کاشان رفتیم. تو همین ماه کلاس زبان رو شروع کردم و بهمین خاطرمجبور بودم ساعت 8 تا 10 شب برم و تو هم پیش بابا می موندی.
یه روز توی فروردین ماه به یک اسباب بازی فروشی رفتیم و توی فسقل از یه ماشین کنترلی خیلی خوشت اومد و ما اونوبرات خریدیم.
تو نه ماهگی کم کم به حالت چهار دست و پا به جلو حرکت می کردی. در طول روز همواره منتظر آمدن بابا بودی و با گفتن بابا دستت رو به حالت بیا بیا تکون می دادی. تو این ماه به اصفهان سفر کردیم (6/2/91) و چون تعطیلات بود به خاطر شلوغی خیلی زیاد اصفهان جایی برای ماندن شب پیدا نکردیم و کنار سی و سه پل داخل ماشین خوابیدیم و تو بچه خیلی صبور و کم اذیتی بودی و بدون اذیت تا صبح خوابیدی. راستی عزیزم دندونای پیشین میانی فک بالات در تاریخ های 4 و 8 اردیبهشت دراومدند.
به خاطر یک ماموریت کاری بابا جون به دبی رفته بود ومن و تو به تبریز رفتیم و دقیقا در تاریخ 24 اردیبهشت 91 برای اولین بار تونستی چهار دست و پا راه بری و مامان بزرگ یه کیک گنده خرید و جشن گرفتیم.
آوین در 7 ماهگی:
سفر به کاشان:
فین کاشان:
اولین 13 بدر آوین:
آوین در 8 ماهگی:
سفر به اصفهان (9 ماهگی):
آوین در باغ پرندگان اصفهان که همش خواب بود