آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

آوین

آوین و ورزش صبحگاهی

آوین گلم امروز صبح که از خواب بیدار شد رفت بالکن و شروع کرد به ورزش کردن.  اینم عکسای قشنگش: اینجا هم ازم می خواد mp3 player روبراش روشن کنم.     ...
3 ارديبهشت 1393

تبريك روز زن

همسرم روزت را تبریک گفته و هزاران هزار شاخه ی رز صورتی را به همراه تمام عشق که موجودیم است تقدیمت می کنم قربونت برم بدون که همیشه دوست داشتم دارم و خواهم داشت. از طرف بابا و آوين   نويسنده: باباي آوين ...
31 فروردين 1393

برنامه محبوب آوین

دختر گلم عاشق برنامه عمو پورنگه ، وقتی هم عمو پورنگو تو تلویزیون می بینه می ره جلو تلویزیون و بهش میگه بیا خونمون با هم بازی کنیم. برنامه  هم که تموم میشه کلی ناراحت می شه. امروز هم که داشت برنامه عمو پورنگو می دید و باهاش حرف می زد این عکس هارو ازش گرفتم       . ...
30 فروردين 1393

نووز93

امسال هم مثل پارسال موقع تحویل سال نو خونه خودمون بودیم. روز اول فروردین رفتیم شهریار خونه خاله و شب هم برای شام اونا اومدن خونه ما. قرار شد فردا ساعت 5 صبح باخاله اینا به سمت تبریز بریم.فردا صبح زود راه افتادیم و طرفای ظهر رسیدیم تبریز.بعد از ظهر اون روز و فردا تا ظهر فرصت داشتیم تا به دیدن فامیل و دوستامون بریم.سوم فروردین دسته  جمعی(دایی ها به همراه خونوادشون و مامان و بابای بابا) به طرف ویلای بابا بزرگ راه افتادیم حدود سه ساعت و نیم طول کشید. یه روز قبل از ما مامان بزرگ و بابا بزرگ اونجا بودن و همه چیز رو آماده کرده بودن. حدود 6 روز اونجا بودیم که هوا فوق العاده خوب بود و تو این مدت همش کنار رودخونه و جنگل و کوه بودیم.بابا بزرگ یه...
29 فروردين 1393

پیراشکی به شکل ماهی

دختر گلم دیروز هوس پیراشکی کرده بود. وقتی به یاد خمیر درست کردن و خرابکاری آوین افتادم می خواستم براش سنبوسه درست کنم که راحت و بی دردسره ولی شوهری از اون ور صداش دراومد که منم دلم پیراشکی میخوادوبعدشم بهم قول داد حتما کمکم می منه وسر آوین جونی رو گرم می کنه تا سراغ آرد و خمیر و خلاصه آشپزخونه نیاد. ولی همین که داشتم خمیر و درست می کردم همسایه ها زنگ زدن و گفتند موتورخونه خرابه. از اونجایی هم که شوهر جونی مدیر ساختمان تشریف دارن بدو بدو رفتن و قولشون یادشون رفت.من موندم و آوین و البته خمیر نصفه کاره. کلی با هم دعوا کردیم آخرشم آوین گفت اگه پیلاشکی(منظور همون پیراشکی) منو مثل ماهی عیدم درست کنی می بخشمت.شوکه شدم چی بهش بگم. خلاصه پیراشکی آماد...
29 فروردين 1393

خوانندگی آوین جونی

دیشب با آوین جونم رفته بودیم شهرکتاب براش دفتر نقاشی بخرم.  موقع برگشتن ،راننده یه آهنگ شاد گذاشته بود . وقتی رسیدیم خونه، دخملی رفت بالای مبل و شروع کرد به خوندن. بعدشم یه نقاشی از بابا کشید .نقاشی رو که تموم کرد گفت الان دلم می خواد مامانم از اون ژله هایی درست کنه که توش ماهی داره و از اون کیک هایی که توش دوشت مغ(منظور گوشت مرغ)داره . اینم یه نقاشی از بابا جونی:   اینم ژله درخواستی آوین: کیک مرغ هم بمونه برای یه روز دیگه. ...
30 بهمن 1392

روز های برفی آوین و مامان

یکی دو روزه که اینجا برفیه خیال بند اومدنم نداره.  آوین هم همش دعا میکنه که خدا جون برف خشک نشه. امروز بعد از صبحانه با دخملی رفتیم تو کوچه. و چون هوا خیلی سرد بودو  می ترسیدم سرما بخوره و دوباره بی اشتهایی وبهونه های دیگه شروع بشه کلی پوشونده بودمش و فقط چشاش پوشش نداشت. کلی تو کوچه برف بازی کردیم دخملی هم اصلا نمی خواست بیاد خونه. اینم عکسای آوین:                     ...
16 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوین می باشد